loading...
awaken


كارلوس هيستور، يكي از روزنامه‌نگاران هم‌وطن او، درباره كوئيلو نوشته است:

"من در سالن كتاب پاريس، شاهد پديده ادبي و انتشاراتي اين عصر بودم؛ پائولو كوئيلو به قدري از محبوبيت عامه و در عين حال احترام بين‌المللي دست يافته، كه هرگز در زندگي فرهنگي برزيل، مشابه نداشته است.

من، توضيحي براي موفقيت او دارم؛ و آن اين است: قرني كه دارد پايان مي‌پذيرد، با دواتوپي يا آرمان بزرگ آغاز شد؛ كه مي‌بايست ظاهراً مشكلات جسمي و روحي بشر را حل كنند: ماركس و فرويد، هركدام در قلمرو علمي، تولدي را تبيين كردند كه ميليون‌ها نفر از افراد بشر را تحت‌تأثير قرار داد؛ افرادي كه دل‌مشغولي آنها يا عدالت اجتماعي بود و يا جست‌وجوي عدالت نسبت به خويشتن از طريق روانكاوي. اكنون كه قرن بيستم به پايان مي‌رسد، اين دو سمبل بزرگ و قدرتمند، از هم پاشيده‌اند؛ زيرا پايه‌هاي آنها از خاك رس بود و... سقوط اين دو آرمان‌گرايي در آستانه قرن جديد، خلئي در روح بشر پديد آورد؛ و همان‌طور كه اتفاق مي‌افتد، گرايش به عرفان و حتي جادو، غيرقابل اجتناب به نظر مي‌رسد. و اينجاست كه جادوگر ما، با سادگي خود وارد صحنه مي‌شود؛ آن سادگي كه برخي لحظات، قديسين همه زمان‌ها و همه مذاهب را به خاطر مي‌آورد. كساني كه كلمات لازم را ادا مي‌كنند؛ كلماتي كه همه مي‌خواهند بشنوند؛ چون به نوعي، از همه روح‌ها برمي‌خيزند.

پائولو كوئيلو، اين كلمات را در كتاب‌هايش، كه هم جنبه قدسي دارند و هم جنبه دنيوي، يافته است. در افسانه‌هاي شرقي و حركات غربي. او آميزه‌اي نبوغ‌آميز از انجيل و كتاب‌هاي جادويي قرون وسطا و شعر شگفت‌انگيز و بي‌نظير شرق به دست مي‌دهد. او به آن سادگي دست يافته، كه مدعي تحميل هيچ چيز نيست؛ و جريان انديشه و احساس خود را آزاد مي‌گذارد... "[28]

كوئيلو، عرفان را عاملي مي‌داند كه "ارتباط و پل‌هايي بين مذاهب ايجاد مي‌كند ".[29] و در مورد ماهيت عرفان نوظهور ويژه خود ــ در آثارش ــ گفته است: "من كوشيده‌ام از سرچشمه‌هاي بسياري بنوشم؛ چون مردي در جستجوي خدا هستم؛ و براي يافتن راه خودم به سوي خدا، بايد قلب خود را بگشايم ".[30]

او اظهار داشته است، به اين دليل در نوشته‌هايش از "معنويت و روحانيت " سخن مي‌گويد، كه مي‌داند "روزبه‌روز، مردم بيشتر به روحانيت و معنويت رو مي‌آورند ".[31]

به بيان ديگر كوئيلو، پيرو نظريه‌اي است، كه در آن، "اصالت به گوهر مغز اديان داده مي‌شود. آموزه‌ها، به ويژه، آداب و مناسك ظاهري آن را، صدف و پوسته دين تصور مي‌كنند.

هواداران اين رويكرد، گوهر همه اديان را شي‌ء واحد مي‌دانند؛ كه در هر دين، به تناسب آن دين، صدفي خاص آن را در بر گرفته است. اين‌گونه است كه تعدد اديان به وجود مي‌آيد؛ ولي درواقع، همه ادياني اين گوهر را دارند، هم حق هستند و هم نجات‌بخش. البته، در اين كه گوهر اديان كدام است، اختلاف‌هاي زيادي وجود دارد. "[32]

اصلي‌ترين عناصري كه در آثار پائولو كوئيلو به شكل‌هاي مختلف تكرار مي‌شوند؛ و عملاً پايه‌هاي عرفان خاص او را تشكيل مي‌دهند، عبارت‌اند از: خداي شخصي، تجربه ديني، افسانه شخصي، عشق، تكثرگرايي ديني، تساهل و تسامح و نفي تعصب مذهبي، دين بدون شريعت و روحانيت و پرستشگاه‌هاي خاص، شكاف ميان خرد و ايمان، سحر و جادو، روح جهاني، تقدس‌زدايي، ... .

براي نمونه، در ارتباط با شخصي گفته است:

"به همان اندازه كه از يكسان ‌شدن فرهنگي وحشت دارم، از تصور خدايي استانداردشده [: خداي هر يك از اديان پذيرفته‌شده الهي] كه به‌طور متعصبانه‌اي براي همه معتبر باشد، وحشت دارم؛ خدايي غيرشخصي، كه جايگزين خدايي مي‌گردد كه وجدان و آگاهي هر انسان مي‌تواند كشف كند. فرهنگ و مذهب، بايد بيانگر روح فرد باشد. "[33] "همه ما عطاياي روح‌القدس را داريم و مي‌توانيم معجزه كنيم، درمان كنيم، پيشگويي كنيم، بفهميم. "[34] "خداي براي من يك تجربه ايماني است. فقط همين. من فكر مي‌كنم توصيف خداوند يك دام است. طي يك سخنراني، اين پرسش را كسي مطرح كرد؛ و من گفتم: خدا براي من، همان نيست كه براي تو هست. و همه حضار، مدت طولاني، دست زدند. "[35]


در مورد تجربه ديني:
------------------------
"در يك رابطه، تنها عشق و حواس پنجگانه را كه فعال شده است بيدار نگه‌دار، فقط در اين صورت، رابطه با خداوند را تجربه خواهي كرد. "[36]

"استاد مي‌گويد: جست‌وجوي توضيحات درباره خداوند، هيچ چيز را براي شما آشكار نمي‌سازد. مي‌توانيد به واژه‌هاي زيبا گوش دهيد؛ اما آنها در اصل، خالي‌اند ... هيچ‌كس هرگز ثابت نخواهد كرد كه خدا وجود دارد. در زندگي برخي از چيزها را فقط بايد تجربه كرد... و هرگز توضيحي درباره آنها ارائه نداد. عشق، چنين چيزي است. خداوند نيز كه عشق است، چنين چيزي است. ايمان يك تجربه دوران كودكي است، به همان معناي جادويي‌اي كه عيسي به ما آموخت: كودكان، ملكوت خداوند هستند ... خداوند هرگز وارد مغز شما نخواهد شد. دري كه او استفاده مي‌كند، قلب شماست. "[37]

"وقتي كسي مي‌آيد به تو مي‌گويد خدا اين است و خدا آن است، يا خداي من قوي‌تر از خداي توست، تنها راه در دام نيفتادنْ اين است كه بفهمي جست‌وجوي معنويت، يك مسئوليت شخصي است، كه تو نه مي‌تواني به كسي منتقل كني و نه به ديگران توصيه كني. بهتر است انسان اشتباه كند و به دنبال نشانه‌هاي غلط برود، تا اينكه به ديگران اجازه دهد براي سرنوشتش تصميم بگيرند.

همه اين حرف‌ها، انتقاد از مذهب نيست. مذهب وجهي از زندگي انسان‌هاست كه به نظر من، خيلي مهم است. مراسم سنتي مذهبي بسيار مهم است. باعث مي‌شود در تجربه گروهي نيايش و ستايش با ديگران سهيم شويم. اما هرگز نبايد از ياد ببريم كه يك تجربه روحاني، فراتر از هر چيز، يك تجربه عملي از عشق است. و در عشق، قانوني نيست. "[38]


"افسانه شخصي " يعني چه؟
---------------------------------
"منظور آن چيزي است كه تو هميشه آرزو داري انجام دهي. هريك از ما، از ابتداي جواني مي‌داند كه افسانه شخصي‌اش چيست. "[39] "هر انسان در روي زمين گنجينه‌اي دارد كه در انتظار اوست. ما به‌ندرت درباره آن حرف مي‌زنيم؛ چون آدم‌ها ديگر نمي‌خواهند گنج پيدا كنند. [...] بدبختانه تعداد كمي از آدم‌ها، مسيري را كه برايشان تعيين شده است دنبال مي‌كنند. اين مسير، همان راه 'افسانه شخصي' و سعادت است. "[40]

"كوئيلو در نوشته‌هاي گوناگونش مي‌كوشد تا نشان دهد بازگشت به رؤياهاي دوران كودكي، و تلاش براي تحقق آنها، زندگي را از شور، نور، هيجان و شكوه، سرشار مي‌كند؛ و چنان معنابرانگيز و روشن بوده و گرمي به زندگي مي‌دهد، كه انسان مي‌تواند سختي‌هاي بزرگ را تحمل كند، رنج‌ها را به جان بخرد؛ و در نهايت فرياد برآورد كه: زندگي‌ام به مبارزه و رنج‌هايي كه كشيده‌ام، مي‌ارزد. "[41] "هركس بايد معناي زندگي، يا به تعبيري كه رمان 'بريدا' مي‌آموزد، عطيه خود را پيدا و كشف كند. مهم نيست كه اين رؤيا چيست: توحيد يا شرك، هرچه باشد، سزاوار است كه دنبال شود. چون ما را روي پل جهان نامرئي قرار داده، و به زندگي معنايي سحرآميز مي‌دهد. "[42]


در مورد عشق:
-------------------
"كسي كه در عشق شادي مي‌يابد، در خدا شادي مي‌يابد؛ چرا كه خدا، عشق است. "[43]
"در زندگي، برخي از چيزها را فقط بايد تجربه كرد... و هرگز توضيحي درباره آنها ارائه نداد. عشق چنين چيزي است. خداوند نيز كه عشق است، چنين چيزي است. "[44]


در زمينه تكثرگرايي ديني:
-----------------------------
"بودايي‌ها حق داشتند، مسلمان‌ها حق داشتند، يهودي‌ها حق داشتند. "[45] "آدم مي‌تواند بودا، الله يا خداي مسيح را پرستش كند؛ فرقي نمي‌كند. "[46] "هركاري كه مي‌كنيم، هرچه هم كه عجيب به نظر برسد، مي‌تواند ما را به راه راست برساند. فقط موضوع زبان مطرح است. "[47]


در ارتباط با تساهل و تسامح ديني:
---------------------------------------
"براي من، مسئله اصلي، ايمان نيست. من افراد غيرمؤمني را مي‌شناسم كه رفتاري دارند هزاربار بهتر از خيلي از كساني كه خود را مؤمن مي‌دانند. چون بعضي وقت‌ها افراد مؤمن وسوسه مي‌شوند كه خود را قاضي اعمال ديگران بدانند؛ فقط به اين دليل كه به خدا ايمان دارند. كسي كه خود را مؤمن نمي‌داند، از طريق اعمالش، خداوند را متجلي مي‌كند. "[48]

"واجب است كه ارزش‌هايي مانند تساهل و تسامح و اين باور كه براي همه فضايي وجود دارد، رواج پيدا كند؛ چه در مذهب، چه در سياست و چه در فرهنگ؟ و اينكه هيچ‌كس نبايد ديدگاه خود از جهان را، به ديگران تحميل كند. "[49] "بايد اعلام كرد كه انسان مي‌تواند مسلمان باشد يا كاتوليك يا بودايي يا لامذهب. و اين موضوع، به كسي ربط ندارد. آنچه مهم است اين است كه هر فرد، مسئول خويش است. "[50]

به همين سبب هم هست كه آثار كوئيلو، مورد توجه سلطه جهاني، و در رأس آنها صهيونيسم و سران آن قرار گرفته است. كوئيلو، خود، دراين‌باره، اظهار داشته است:

"تعجب من از اين جريان بود كه در اين برهه از زمان، كساني كه قدرت اقتصادي و سياسي را در دست دارند، به موضوعات جديد معنوي، علاقه نشان مي‌دهند. جهت‌گيري‌هايي نه همسو با بنيادگرايي، كه همسو با آزادي انديشه. مثلاً خيلي تحت‌تأثير قرار گرفتم كه كسي مانند شيمون پرز، اهدافش را براي اجراي صلح در خاورميانه، با من در ميان گذاشت. او بر اين باور است كه نياز به دروني كردن صلح است... چنين باوري، مبتني بر تساهل است، نه تعصب. "[51]


درخصوص دين بدون شريعت و روحانيت و پرستشگاه خاص:
----------------------------------------------------------------
"بايد فهميد كه راه ما براي جست‌وجوي معنوي، بايد راه مسئوليت فردي باشد. مسئوليتي كه نه بايد به مرشد سپرده شود و نه به ناخداي كشتي. "[52]

"آدم مي‌تواند بودا، الله يا خداي مسيح را پرستش كند؛ فرقي نمي‌كند. اين است كه در لحظه‌اي خاص، گروهي از انسان‌ها با غيب ارتباط برقرار مي‌كنند. آن وقت آدم‌ها با هم نزديك‌تر مي‌شوند و... براي من، مذهب يعني اين؛ و نه مجموعه‌اي از قراردادها و دستوراتي كه به ديگران تحميل شود. "[53]

"مي‌توانيم در متن ديگري از پولس بخوانيم: فرجام شريعت، عشق است.

چرا پولس چنين مي‌گويد؟ در اين دوران، مردم مي‌كوشيدند با پيروي از ده فرمان، به بهشت برسند؛ همچون صدها ده فرمان ديگري كه به عنوان اساس تابوي شريعت خلق شده بودند. پيروي از شريعت، همه‌ چيز بود؛ مهم‌ترين چيز بود؛ يگانه راه زيستن. سپس مسيح گفت: آمده‌ام تا راهي بسيار ساده‌تر براي رسيدن به پدر به شما نشان دهم.

اگر اين را بياموزيد، مي‌توانيد صدها كار ديگر را نيز بكنيد؛ بي‌آنكه از اهانت به ذات خداوند بترسيد: عشق. اگر عشق بورزيد، در ماوراي شريعت‌ايد؛ حتي اگر بر اين، آگاه نباشيد. "[54]

"داشتن يك زندگي روحاني، مستلزم ورود به يك صومعه نيست. مستلزم روزه‌داري و رياضت و پاكدامني هم نيست. فقط كافي است به خدا ايمان داشته باشيم. از آن به بعد، هركس به راه خدا تبديل مي‌شود؛ و مي‌تواند مركب معجزات خدا باشد. "[55]

"آيا فكر مي‌كني كه جست‌وجوي معنويت، نياز به كليسا يا نهاد ويژه دارد؟ نه. وقتي تو به كليسا مي‌پيوندي، بايد خيلي مراقب باشي كه نخواهند خود را جايگزين مسئوليت تو كنند. "[56]


درباره سحر و جادو:
-----------------------
"جادو يك پل است. پلي كه اجازه مي‌دهد از جهان مرئي به جهان نامرئي راه يابي و از هر دو جهانْ درس بگيري. "[57]

"جادوگري فقط يكي از راه‌هاي نزديك شدن به خرد اعظم است. ما ساحران مي‌توانيم با روح جهان گفت‌وگو كنيم. "[58]


درباره روح جهان:
-------------------
"'روح جهان' از سعادت‌ آدميان تغذيه مي‌شد، يا از بدبختي، حسرت و قساوت آنها. "[59]

"تو هر كه باشي و هرچه بكني، وقتي واقعاً چيزي را بخواهي، اين خواست، در 'روح جهان' متولد مي‌شود. "[60]

"و مرد جوان در 'روح جهان' غرق شد. و ديد كه روح جهانْ جزئي از روح خداست. و ديد كه روح خدا، روح خود اوست. پس او هم حالا قادر بود كه معجزه كند. "[61]


در زمينه تقدس‌زدايي:
-------------------------
"درحال‌حاضر، بسياري از مردمان پي برده‌اند كه براي بهره‌مند شدن از راز و رمز و افزودن آن به زندگي خويش، لازم است كه جدايي بين‌ مقدس و نامقدس، درهم شكند. هنگامي كه اين ديوارها فرو ريزد، امر مقدس و غيرقدسي، درهم مي‌آميزند. "[62]

درواقع در معنويت نوع پائولو كوئيلويي و عرفان‌هاي نوظهور مشابه آن، "هميشه يك اصل مشترك است. و آن هم اين است كه 'تقدس' به نفع 'دنيا' و به عبارت بهتر، به نفع 'سلطه جهاني غرب' مصادره مي‌گردد. و از آن پس، براي رسيدن به تقدس، آدم لازم نيست كه حتماً ملتزم به دين و احكام آن باشد. اين نوع تقدس و عرفان را بايد درواقع وارونه تقدس دانست؛ يك معنويت وارونه، كه با هر نوع زندگي جمع مي‌شود. "[63]

معرفي خداوند به عنوان موجودي كه او هم خطا مي‌كند (مراجعه شود به يادداشت آغازين، "شيطان و دوشيزه پريم ")، بي‌اعتقادي به معاد و روز جزا، تأكيد بر وجه جمالي خداوند و ناديده گرفتن مطلق جنبه جلالي او، حذف كامل وجه اجتماعي مذهب (از جمله دخالت آن در امور حكومت و قضا و تنظيم روابط ميان مردم، امر به معروف و نهي از منكر، ...)، دين‌ستيزي و تقدس‌ستيزي، ... از نتايج چنين بينشي است؛ كه شاهد طرح برخي از اين آموزه‌ها در داخل كشور، توسط كساني چون عبدالكريم سروش (از جمله، بحث "بسط تجربه نبوي " (دين اسلام را يك تجربه شخصي دروني رسول‌ اكرم معرفي كردن؛ در حلقه و مجله كيان)[64] يا گستردن سفره تساهل و تسامح در عرصه فرهنگ و هنر كشور، توسط عطاءالله مهاجراني، نخستين وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت سيدمحمد خاتمي،[65] و با حدود يك دهه تأخير، در نوشته‌هاي مصطفي ملكيان و... بوده‌ايم و هستيم.

عرفان و ايمان مذهبي‌اي كه پائولو كوئيلو در آثار خود مُبلّغ آن است، مصداق كامل تكثرگرايي (پلوراليسم ديني) است:

"به‌طوركلي، پلوراليسم ديني، سه گونه تعريف شده است:

1ــ به معني بهره‌مندي يكسان اديانْ از حق و باطل؛ يعني اينكه همه اديان، از عناصر، معاني و آموزه‌هاي حق و باطل، به يكسان بهره‌مند هستند. بنابراين، در هر كدام از آنها، هم حق و هم باطل وجود دارد.

2ــ به معناي اينكه همه اديان، راه‌هايي به سوي حق هستند. بنابراين، دين حق و دين باطل، وجود ندارد؛ بلكه همه اديان، قابل پذيرش هستند.

3ــ تعريف پلوراليسم ديني، بر پايه پوزيتيويسم است. اين معنا، بر اين پايه بنا شده است، كه قضاياي غيرتجربي و غيرحسي (از جمله، قضاياي ديني و فلسفي) يا يكسره بي‌معنا هستند، يا راهي براي تحقيق در صحت و سقم آنها، وجود ندارد. به عبارت ديگر، احكام و باورهاي ديني متباين و گاه حتي متناقضِ اديان مختلف، به صورت يكسانْ ناپذيرفتني، يا ابطال‌ناشدني است؛ و راهي براي فهم درستي و حقانيت آنها، وجود ندارد. "[66]

"افرادي نظير اشو و كوئيلو، از كتاب‌هاي عرفاني اسلامي، حتي قرآن، از عهد جديد و عهد عتيق، تائوته چنيگ، كتاب مقدس تائوئيست‌ها، متون مقدس بودايي و غيره، استفاده مي‌كنند. معنويت‌هاي نوظهور، درصدد ايجاد ديني جهاني‌اند؛ و از اين رهگذر، در ايجاد ابرفرهنگ جهاني براي تكميل پروژه جهاني‌سازي نظام سلطه، نقشي جدي ايفا مي‌كنند.

در معنويت‌هاي نوظهور، حقيقت مهم نيست؛ بلكه كارآيي مهم است. و در اين صورت، اهميت ندارد كه كدام دين و آيين معنوي كامل‌تر و درست‌تر است؛ بلكه هركدام كه تو را آرام مي‌كند، مي‌تواند دين تو باشد.

دلايي‌لاما مي‌گويد: ممكن است كسي با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و ديگري با انكار خدا؛ هركدام بايد داروي مورد نياز خود را انتخاب كنند. "[67]

(جالب اينجاست كه كوئيلو، پا را از اين نيز فراتر مي‌گذارد، و مخاطب آثار خود را، به آنارشيسم در عرصه عقيده هم، دعوت مي‌كند: "تا زماني كه به ديگري آسيب نمي‌رسانيد، هر از گاهي تغيير عقيده بدهيد. بي‌احساس شرم، خودتان را نقض كنيد. اين حق شماست. "[68])

"كوئيلو براي جان‌هاي تشنه معنويت و سير به سوي خداوند، دنيايي مي‌گشايد كه در تخيّل و توهّم آنها تحقق دارد. او به جاي سير واقعي و حركت ايجاد كردن در انسان‌ها، آنها را در همان جايي كه هستند، با پردازش جهاني باشكوه و پر راز و رمز، به هيجان وامي‌دارد؛ جهان نامرئي و نيروهاي جادويي، كه شور و اشتياق به زندگي را برانگيخته، و انگيزه‌اي براي زيستن به او مي‌دهند.

او سفرهاي تخيلي رمان‌هايش را نه به عنوان نمونه‌اي از يك سير معنوي، بلكه جايگزين سير حقيقي مردم مي‌كند. هيچ كس با خواندن آثار كوئيلو نمي‌تواند گامي به سوي خداوند بردارد. وي با به‌كارگيري زباني ساده، نمادين و پر از ابهامش، قوه تخيل و قوه وهم خوانندگان را به كار مي‌گيرد، تا آنها نيز در آفرينش اثر شريك شده، معاني مأنوس و مطلوب خويش را در كلمه‌ها و جمله‌هاي چندپهلو و پر از نماد او بخوانند. به همين علت، او توانسته است مخاطبيني را در فرهنگ‌هاي بسيار گوناگون، به پاي نوشته‌هاي خويش بنشاند. صدالبته، كه اين، هنر بزرگي است. اما در بيان حقيقت و آموزش معنويت، فريبي هنرمندانه و چيره‌دستانه به شمار مي‌آيد.

نمادهاي خدا، جهان نامرئي، عشق، يگانگي با جهان، نداي درون، درك نشانه‌ها، روح و مفاهيم ديگر، براي بسياري از مردم دنيا قابل توجه و با معناست؛ و مي‌توان مفاهيم متعددي را در فرهنگ‌هاي مختلف براي آنها يافت. حتي منظومه مفاهيم وابسته به آنها، متفاوت است؛ و اگر به اندازه كافي شفاف نشود، چه نامي به آنها مي‌توان داد؟ هركس مي‌تواند با ذهنيات خويش، در آثار كوئيلو سفر كند؛ و به جاي يك سير واقعي معنوي، سفري موهوم در نمادهاي معنوي تحقق يابد. "[69]

مشكل ديگر محتواييِ آثار كوئيلو، بخش‌ها و صحنه‌هاي غيراخلاقيِ نهفته در آنهاست:

"در بيشتر داستان‌هاي كوئيلو، توصيف‌هاي مستهجن و زشتي از روابط نامشروع شخصيت‌ها و قهرمانان داستان‌ها آمده است. "[70]

"بيشتر قهرمانان داستان‌هاي كوئيلو، دچار انحرافات جنسي هستند. البته اين‌گونه انحرافات، به گونه‌اي ترسيم شده‌اند كه گويا هيچ زشتي ندارند؛ و هر شخصي ممكن است به آن دچار شود. "[71]

به لحاظ قوت ساخت و پرداخت و ارزش ادبي، آثار كوئيلو، در مرتبه بالايي نيست؛ و سخن و آموزش تازه‌اي براي مخاطبان فرهيخته داستان، ندارد؛ و بعضي از اين آثار ــ همچون "كيمياگر " ــ ساختاري تقريباً رويدادي (اپيزوديك) و روايي، و پرداختي روايتي دارند؛ و از اين نظر، به داستان‌هاي قديمي، و حداكثر قرن‌هاي هجده و نوزده اروپا نزديك است.

خودِ كوئيلو نيز، تلويحاً، به اين نكته، اقرار كرده است:

"هميشه سعي كرده‌ام سادگي اوليه‌ام را حفظ كنم. كتاب تازه‌ام هم، مثل همان كتاب اول است. "[72]

سرراستي و خطي بودن پيرنگ، كمي و سادگي شخصيت‌ها، محدود بودن درون‌مايه اصلي و تمركز زياد اثر روي آن، كوتاهي طول و مواردي از اين قبيل، خاصه اغلب آثار اين نويسنده برزيلي است. بااين‌همه، و از قضا، مجموعه اين سادگي‌ها و سرراستي‌ها در ساخت و پرداخت و درون‌مايه، سبب شده است كه آثار او قابل فهم و استفاده و استقبال عده زيادي از مردمي شود كه مخاطبان و علاقه‌مندان معموليِ داستان‌اند. به‌ويژه اگر توجه كنيم كه ظاهر ژرف‌نماي اين آثار، براي اين خيل بزرگ، مي‌تواند در ذهن آنان، تشخص ويژه‌اي به اين داستان‌ها بدهد، و در ضمن احساس و ميل به توانايي بر كشف آن درون‌مايه‌ها را، در ايشان ارضا كند.

البته، در بخش‌هايي از آثار او، رگه‌هاي شاعرانه زيبا و دلنشيني در پرداخت و نثر وجود دارد؛ كه موجب جذب عده‌اي از مخاطبان اهل ادبيات مي‌شود.


نويسنده:رضا رهگذر


منبع: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي



برگرفته از وعده صادق


پي‌نوشت‌ها
[1]ــ حسن ميرعابديني، صدسال داستان‌نويسي در ايران، ج 2، تندر، ص 349
[2]ــ مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، قم: صدرا، 1376، ص 92
[3]ــ ميرچا الياده، فرهنگ و دين، هيئت مترجمان، طرح نو، 1374، ص 568
[4]ــ حسن ميرعابديني، همان، ج 2، ص 349
[5]ــ همان، ص 354 (نقل شده از: حسين فرهمند، نقد "آشتي بر مزاري بيدار "، مجله فرهنگ و زندگي).
[6]ــ فقط به عنوان يك نمونه از اين گرايش، مي‌توان به اقبال شگفت و بي‌سابقه غرب به آثار جلال‌الدين محمد بلخي (مولوي) اشاره كرد:
"سال‌هاي آخر قرن بيستم، شاهد علاقه فراوان عمومي در مغرب‌زمين، به آثار مولاناست. يك بررسي آماري، اين ادعا را اثبات مي‌كند:
درحالي‌كه مجموعه آثار منتشره [درباره آثار اين فيلسوف، عارف و فقيه اسلامي] بين سال‌هاي 1900 تا 1970 [در غرب] سه عنوان و در دهه 1970 ميلادي دو عنوان است، در دهه 80[19] ميلادي، به هفت عنوان مي‌رسد.
روند صعودي انتشار آثار عرفاني مربوط به مولانا در دهه 90[19] ادامه مي‌يابد؛ و قريب به هفتاد عنوان را، در نُه سال، دربرمي‌گيرد، و به ترتيب در سال‌هاي دهه 90[19]، چهار، يك، شش، سه، نُه، سه، پنج، هشت، هشت و شانزده عنوان را شامل مي‌شود. [...] در سال 2000 نيز، حداقل هفت عنوان ديگر، از هم اكنون، پيش‌فروش مي‌شود. " (محمدعلي شعاعي، "سال 2000، سال مولانا در غرب "، كتاب هفته، ش 308 (22/8/1378)، ص 4). اين، جدا از نوارهاي صوتي و ديسكت‌هاي حاوي اشعار مولوي است، كه با قيمت‌هاي قابل توجه، در اختيار علاقه‌مندان قرار گرفته است.
[7]ــ حجت‌الاسلام عبدالحسين خسروپناه، در گفت‌وگو با "پرسمان "، ش 37، مهر 1384، صص 11 ــ 10
[8]ــ روزنامه كيهان (به نقل از خبرگزاري مهر)، 23/4/1386
اينها جدا از صوفيگري‌هاي رايج ــ از قديم‌الايام ـ در كشور بود كه سي خانقاه در داخل و خارج كشور دارند. اين سلسله، از شاه نعمت‌الله ولي ــ عارف قرن هشتم و نهم هجري ــ نشئت مي‌گيرد. مركزيت فرقه مذكور، در زمان صفويه به هند منتقل شد. اما از اوايل دوره قاجار، پيشوايان آن، بار ديگر به ايران برگشتند؛ و فرقه‌هاي مختلفي را با اسامي گنابادي، ذوالرياستيني و صفي‌علي‌شاهي ايجاد كردند. آخرين رهبر فرقه نعمت‌اللهي ذوالرياستيني يا همان مونس علي‌شاهي (نوربخشيه)، جواد نوربخش، ملقب "به نورعلي‌شاه " بود، كه در سال 1387 در هشتادودوسالگي، در انگليس، از دنيا رفت. وي كه متولد كرمان بود، در سال 1357 ايران را ترك كرد؛ و در آكسفورد انگليس، خانقاهي تأسيس كرد. وي كه 55 سال سردمداري يكي از مهم‌ترين سلسله‌هاي طريقت ايراني را بر عهده داشت، در دهه 1370، پس فريب دادن دختر نوجوان يكي از مريدان خود، با بيهوش كردن او، وي را مورد تجاوز قرار داد. خانواده دختر مذكور، در داخل كشور، از او شكايت كردند؛ و سپس به افشاگري گسترده‌اي درباره نظرها، ديدگاه‌هاي انحرافي و اقدامات ناسالم اين قطب صوفيان نعمت‌اللهي دست زدند؛ كه بازتاب وسيعي يافت. با وجود اين، برخي از اهالي موسيقي و ورزش در داخل كشور، تلاش پيگيري را براي موجه جلوه دادن چهره اين رهبر متواري و فاسد فرقه نوربخشيه به خرج دادند؛ و چند مجلد از آثار و نوار كاستي مشتمل بر اشعار او را، با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر كردند.
[9]ــ "مصاحبه با پائولوكوئيلو "، كتاب هفته، ش 335.
در اين دهه، همچنين شاهد انتشار اين عرفان‌هاي نوظهور، در آثار برخي از سينماگران قديمي ايران، همچون داريوش مهرجويي (در فيلم‌هايي همچون 'هامون') هستيم. و از قضا، داوران جشنواره فيلم فجر نظام جمهوري اسلامي ايران، با جايزه باران كردن آن، بر اين انديشه و روش، صحه‌ مي‌گذارند؛ و به سهم خود، سعي در ترويج آن دارند. تا آنجا كه كسي چون سيدمرتضي آويني را، به عكس‌العمل وامي‌دارند. (او در نقدي با عنوان "چرا جهان‌سومي‌ها 'هامون' مي‌سازند " (مندرج در سوره، دوره دوم، ش دهم، دي 1369) دراين‌باره، نوشت: "وقتي باطن عرفان را از دين تفريق كنيم، چيزي كه بر جاي مي‌ماند، يك جور مذهب خانقاهي است؛ كه با چلو چرب و چيلي و كباب برگ و سيگار وينستون و كنياك سه ستاره و دون خوان و جي دي سالينجر و تفسير عتيق نيشابوري و امامزاده ابراهيم و تار و تنبور و... جمع مي‌شود. اين همان كپسول ژنريك عرفاني است كه "هامون " از "ترس و لرز " شريعت سنتي و روضه‌خواني و قرباني كردن و خون و كفن و حسين‌حسين و... بدان پناه مي‌آورد. " "يك عرفان منفعل التقاطي، يك مذهب خانقاهي توريستي مختلط تصوف و بوديسم و ذن و لائوتسه و تله‌پاتي و دون خوان و يك كوچه پسكوچه معنوي اما بي‌خطر و مهارشده. ")
در جشنواره دوازدهم فيلم فجر هم، فيلم "پري "، ساخته داريوش مهرجويي، جايزه بهترين كارگرداني را به خود اختصاص داد. اين فيلم نيز، از نظر درون‌مايه و نگاه، همانند "هامون " ــ از خودِ او ــ است.
[10]ــ حسن ميرعابديني، صدسال داستان‌نويسي در ايران، ج 3، نشر چشمه، 1377، ص 934
[11]ــ جمال ميرصادقي، "ما نسلي آرمانگرا بوديم " (گفت‌وگو)، ماهنامه رودكي، ش 2، سال 1385
[12]ــ حسين ميرعابديني، همان، ج 3، صص 786 ــ 785
[13]ــ فرج سركوهي، "بازانديشي جامعه به خود با واسطه رمان "، ماهنامه آدينه، شماره نوروز 1369، ص 76
[14]ــ همان، ص 77
[15]ــ همان، ص 73
[16]ــ عبدالعلي دستغيب، گرايشهاي متضاد در ادبيات معاصر ايران (مقاله "عرفان و تاريخ ")، چاپ اول، ص 204
[17]ــ حسين ميرعابديني، صدسال داستان‌نويسي در ايران، ج 4، چشمه، 1383، صص 1323 ــ 1322
[18]ــ عبدالعلي دستغيب، به سوي داستان‌نويسي بومي (مقاله "اشراق و داستانهاي ديگر ميثاق اميرفجر ")، حوزه هنري، 1376، ص 188
[19]ــ همان، صص 202 ــ 201
[20]ــ همان، ص 226
[21]ــ همان، ص 213
[22]ــ حسين ميرعابديني، همان، ج 3، ص 899
[23]ــ هوشنگ گلشيري، جدال نقش با نقاش، نيلوفر، 1376، ص 163
[24]ــ خاصه در مجلد دوم اين رمان، چهره‌اي بد، منفي و تحريف‌آميز از شخصيت‌هاي مذهبي و انقلابي مسلمان و نيز كل انقلاب اسلامي ارائه شده است؛ كه هيچ ترديدي در اينكه عرفان و معنويت مورد قبول نويسنده، اسلامي نيست، باقي نمي‌گذارد. (نگاه كنيد به نقد صاحب اين قلم راجع به اين اثر، چاپ‌شده در مجله "ادبيات داستاني ".)
[25]ــ آثاري كه تا سال 1383 از كوئيلو به فارسي ترجمه شده است، عبارت است از: ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد (چاپ بيست‌وچهارم)، كيمياگر (چاپ بيست‌ويكم)، عطيه برتر (چاپ نهم)، دومين مكتوب (چاپ هفتم)، بريدا (چاپ پنجم)، مكتوب (چاپ پنجم)، پدران، فرزندان، نوه‌ها (چاپ پنجم)، كنار رود پيدرا نشستم و گريه كردم (چاپ سوم)، اعترافات يك سالك، كتاب مقدس، زندگي من، ... .
[26]ــ كتاب هفته، شماره مورخ 17/3/1379
[27]ــ از قول پائولو كوئيلو، در مجله "نيوزويك " نقل شده است كه "كيمياگر " در ترجمه فارسي‌اش، صد صفحه، اضافي دارد. (كتاب هفته، ش 304 (24/7/78)، گفتمان سكوت، ص 26).
[28]ــ خون آرياس، اعترافات يك سالك، ترجمه دل‌آرا قهرمان، نشر بهجت، 1379، ص 93 (استخراج سرفصل‌ها و نمونه‌هاي ذكرشده از كتاب‌هاي پائولو كوئيلو، تقريباً همگي، برگرفته از كتاب "نگاهي به آثار و انديشه‌هاي پائولو كوئيلو "؛ نوشته سيدرضا باقريان موحد، مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما، 1384 است.)
[29]ــ پائولو كوئيلو، ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ بيست‌وچهارم، 1383، ص 32
[30]ــ همانجا.
[31]ــ همانجا.
[32]ــ عبدالرسول بيات و ديگران، فرهنگ واژه‌ها، قم: مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، 1381، صص 78 ــ 77 (به نقل از: سيدرضا باقريان موحد، "نگاهي به آثار و و انديشه‌هاي پائولو كوئيلو).
[33]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، ترجمه دل‌آرا قهرمان، بهجت، 1379، ص 96
[34]ــ پائولو كوئيلو، كنار رود پيدرا نشستم و گريه كردم، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ هفتم، 1383، ص 194
[35]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 44
[36]ــ پائولو كوئيلو، بريدا، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ پنجم، 1383، ص 205
[37]ــ پائولو كوئيلو، مكتوب، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ پنجم، 1383، ص 70
[38]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 12
[39]ــ پائولو كوئيلو، كيمياگر، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ بيست‌ويكم، 1383، ص 24
[40]ــ همان، ص 125
[41]ــ حميدرضا مظاهري سيف، جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1387، ص 360
[42]ــ همان، صص 262 ــ 261
[43]ــ پائولو كوئيلو، عطيه برتر، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ پنجم، 1383، ص 99
[44]ــ پائولو كوئيلو، مكتوب، همان، ص 70
[45]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 108
[46]ــ همان، ص 33
[47]ــ پائولو كوئيلو، پدران، فرزندان، نوه‌ها، ترجمه آرش حجازي، كاروان، چاپ پنجم، 1383، ص 145
[48]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 45
[49]ــ همان، ص 64
[50]ــ همان، ص 95
[51]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 95. (اين ملاقات، در كنفرانس داوُس در سوئيس صورت گرفته است؛ كه در آن زمان، از برزيل، فقط رئيس‌جمهور اين كشور، و پائولو كوئيلو دعوت شده بوده‌اند. او همچنين در مصاحبه‌اي گفته است: "مالرو گفت است: قرن آينده، يا قرني معنوي خواهد بود يا هيچ نخواهد بود. بعضي بر آن‌اند كه قرن بيست‌ويكم، قرني مؤنث خواهد بود. از سوي ديگر، اين خطر وجود دارد كه بمب بنيادگرايي منفجر شود. كه به نظر من، به نحوي متناقض، نشانگر فقدان ايمان است. " (خوان آرياس، زندگي من، ص 61)
[52]ــ همان، ص 64
[53]ــ همان، ص 33
[54]ــ پائولو كوئيلو، عطيه برتر، همان، ص 29
[55]ــ پائولو كوئيلو، كنار رود پيدرا نشستم و گريه كردم، همان، ص 151
[56]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 36
[57]ــ پائولو كوئيلو، بريدا، همان، ص 43
[58]ــ همان، ص 221
[59]ــ پائولو كوئيلو، كيمياگر، همان، ص 124
[60]ــ همان‌جا.
[61]ــ همان، ص 145
[62]ــ پائولو كوئيلو، اعترافات يك سالك، همان، ص 165
[63]ــ سيد مرتضي آويني، "چرا جهان سومي‌ها هامون مي‌سازند "، ماهنامه سوره، دوره دوم، ش 69
[64]ــ ماهنامه سوره، ش 39 و 42
[65]ــ در زمان وزارت عطاءالله مهاجراني، پائولو كوئيلو به ايران سفر كرد؛ و در يكي از نشست‌هايي كه به افتخار او برگزار شد، مهاجراني نيز شركت كرد؛ و از اين نويسنده برزيلي، براي تلاشش در جهت گسترش معنويت و عدالت، قدرداني كرد.
[66]ــ سيدرضا باقريان موحد، نگاهي به آثار و انديشه‌هاي پائولو كوئيلو، همان، ص 78
[67]ــ حميدرضا مظاهري سيف، جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور، همان، صص 61 ــ 60. (گفته لاما، به نقل است از: دلايي لاما، كتاب بيداري، ترجمه ميترا كيوان، صص 7، 9 و 15)
[68]ــ پائولو كوئيلو، مكتوب، همان، ص 40
[69]ــ حميدرضا مظاهري سيف، جريان‌شناسي انتقادي عرفان‌هاي نوظهور، همان، ص 293
[70]ــ سيدرضا باقريان موحد، نگاهي به آثار و انديشه‌هاي پائولو كوئيلو، همان، ص 113
[71]ــ همان، ص 112
[72]ــ "مصاحبه با پائولو كوئيلو "، كتاب هفته، ش 335



صفحه  2   1


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتان در مورد مطالب وبلاگ چیست؟
    مهمترین برنامه جهت تعجیل در ظهورچیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 211
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 138
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 338
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 887
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,914
  • بازدید ماه : 1,914
  • بازدید سال : 10,699
  • بازدید کلی : 109,372